به این اندازه افسردگی رایج است که از هر 10 نفر یک نفر در هر سال افسردگی را تجربه می کند با این حال آگاهی کامل نسبت به دلایل افسردگی ندارد. محرک افسردگی می تواند تقریباً هر تجربه منفی یا سختی باشد. محرک ها می توانند بیرونی باشند، از دست دادن والدین مخصوصاً در جوانی یا از دست دادن شغل یا ابتلا به یک بیماری ناتوان کننده یا می توانند درونی و نامرئی باشند؛ مانند شایع ترین تجربه، یعنی یک رابطه شکست خورده. افراد از نظر حساسیت، هم به دلیل وراثت ، سبک های فرزندپروری، سبک تفکر، مهارتهای مقابلهای که به دست میآورند یا با هدف، پرورش میدهند و درجهای که موقعیتها به آنها توانایی کنترل سرنوشتشان را میدهند، متفاوت هستند.
در این صفحه میخوانید:
- · شایع ترین علل افسردگی چیست؟
- · آیا افسردگی محرک پنهانی دارد؟
- · آیا استرس می تواند باعث افسردگی شود؟
- · سبک های تفکر چگونه بر افسردگی تأثیر می گذارد؟
- · آیا تجربیات نامطلوب همیشه منجر به افسردگی می شود؟
- · چگونه کمال گرایی منجر به افسردگی می شود؟
- · درماندگی آموخته شده چگونه به افسردگی کمک می کند؟
- · نقش التهاب در افسردگی چیست؟
- · چگونه تنهایی منجر به افسردگی می شود؟
- · در مغز افراد افسرده چه اتفاقی می افتد؟
- · آیا عوامل خطر افسردگی وجود دارد؟
- · اگر مادر یا پدرم افسرده بودند من نیز افسرده خواهم شد؟
- · چگونگی ارتباط اضطراب و افسردگی؟
- · چرا میزان افسردگی در حال افزایش است؟
- · آیا زنان بیشتر از مردان مستعد افسردگی هستند؟
شایع ترین علل افسردگی چیست؟
تحقیقات نشان می دهد که افسردگی بیشتر با تعداد عوامل استرس زای تجربه شدۀ بیشتر در زندگی مرتبط است، و تأثیر آن تجمعی است یعنی هر چه استرس ها در طول زمان بیشتر شود، احتمال افسردگی بیشتر می شود. از دست دادن یک رابطه مهم با مرگ یا طلاق توسط اکثر مردم به عنوان یک استرس بزرگ شناخته میشود.
تنهایی یک عامل استرسزای فیزیکی و عاطفی است؛ میزان تنهایی در میان سالمندان بسیار زیاد است، و در میان جوانان به شدت در حال افزایش است بطوریکه جوانان گزارش می دهند که هیچ دوست صمیمی ندارند. تهدید از دست دادن شغل تقریباً همیشه منشا نگرانی دائمی است. در صورت نداشتن طیف گسترده ای از مهارت های مقابله ای، حتی دستاندازهای جزئی در سفر زندگی می تواند به عوامل استرس زا تبدیل شوند.
آیا افسردگی محرک پنهانی دارد؟
اگرچه افسردگی اغلب در پاسخ به نوعی شکست ایجاد میشود، اما به نظر میرسد که افسردگی بدون هیچ دلیل آشکاری ظاهر میشود. حتی ممکن است زمانی رخ دهد که به نظر می رسد زندگی بسیار خوب پیش می رود. آنچه اغلب از آگاهی خودآگاه پنهان است، باورهای اساسی در مورد زندگی، عشق و کار، یا راه هایی برای توضیح پیچ و خم های زندگی است که بسیاری از آنها در سال های اولیه زندگی در خانه آموخته می شوند.
علاوه بر این، افراد ممکن است به اهدافی برسند که برای مدت طولانی دنبال میکردهاند و متوجه شوند که پاداشهای احساسی را که پنهانی یا آشکار انتظار داشتند، را بدست نمیدهد. در چنین مواردی، افراد ممکن است احساس کنند که حق ندارند افسرده شوند و حتی ممکن است از افسرده بودن احساس شرم کنند. درمان شناختی رفتاری در کشف و اصلاح چنین دیدگاههای مشکلسازی بسیار مؤثر است.
آیا استرس می تواند باعث افسردگی شود؟
تحقیقات نشان می دهد که یکی از عواملی که به طور مداوم با افسردگی مرتبط است، تعداد و درجه استرس های عمده تجربه شده در زندگی است. برای مثال، فقر یک عامل استرس زای مهم و پایدار است که به راحتی قابل تغییر نیست و به شدت با خطر افسردگی مرتبط است. اما با اینکه هنوز تحت مطالعه است، ولی نگرش، نقش مهمی در درک استرس ایفا می کند. مقداری استرس برای هوشیاری افراد ضروری است.
باید بگوییم که موقعیتها در میزان استرس سیستمهای انسانی متفاوت هستند. خیلی بستگی به این دارد که مردم چگونه به برخی موقعیتها مثلاً دادن امتحانات نهایی نگاه میکنند. افرادی که استرس را به عنوان یک چالش به جای یک طاعون می بینند، احساسات مثبت را به جای منفی جایگزین میکنند. علاوه بر این، آنها اثرات مضر هورمون های استرس را بر بدن و مغز تجربه نمی کنند
سبک تفکر چگونه بر افسردگی تأثیر می گذارد؟
فکر کردن در مورد اشتباهات یا تجربیات ناخوشایند، گرفتن نتیجه های فاجعه آمیز از یک یا دو شکست، تعمیم بیش از حد شواهد محدود، همه خطاهای تفکر یا تحریف های شناختی هستند که به شدت با افسردگی مرتبط هستند. چنین تفکری مغز را در منفیگرایی فرو میبرد و اگر کنترل نشود، شک و ناامیدی به خود را ایجاد میکند. علاوه بر این، مطالعات نشان می دهد که سبک های تفکر منفی مانند فاجعه سازی در واقع فیزیولوژی بدن را تغییر می دهند.
محققان دریافتهاند که سبکهای تفکر منفی، واکنشپذیری به تحریک دردناک را افزایش میدهند و سطح هورمون استرس یعنی کورتیزول و عوامل پیشالتهاب خون را افزایش میدهند. پاسخ التهابی، تغییرات رفتاری را به همراه دارد که معمولاً با بیماری و افسردگی مرتبط است ، بنابراین خستگی، زمان واکنش آهسته، کندی شناختی و از دست دادن اشتها در این موارد رویت میشود.
آیا تجربیات نامطلوب همیشه منجر به افسردگی می شود؟
تحقیقات نشان می دهد که رابطه قوی بین تجربه نامطلوب در دوران کودکی، مانند سوء استفاده کلامی یا جسمی یا اختلال در عملکرد خانواده ناشی از والدین دارای بیمار روانی و خطر افسردگی در طول زندگی وجود دارد. مطالعات نشان می دهد که آزار کلامی بیش از دو برابر خطر ابتلا به افسردگی در طول زندگی را افزایش می دهد.
تجربیات نامطلوب منبع مهم استرس هستند. اما اینکه آیا آنها منابع را برای مقابله موفق بسیج می کنند یا به ناامیدی منجر می شوند تا حدی به موقعیت و تا حدی به شخص بستگی دارد. کودکی که در خانه یا مدرسه با رفتارهای آزاردهنده کلامی یا جسمی مواجه می شود و هیچ وسیله ای برای فرار از آسیب مداوم ندارد، در معرض خطر ابتلا به افسردگی است. موقعیتها ممکن است در معرض تغییر نباشند، اما نگرش ها، تفسیرها و معنای تجربه همیشه تحت کنترل فردی هستند، همچنین قابل تغییر هستند و می توانند با افسردگی و سایر اختلالات مقابله کنند.
چگونه کمال گرایی منجر به افسردگی می شود؟
کمال گرایی مانند یک کارنامه منفی بی پایان است.کسانی که در چنگال آن هستند فقط استانداردهای بالایی را برای خود رعایت نمی کنند، آنها همیشه از خود انتقاد می کنند و همیشه خود را به شدت قضاوت می کنند. آنها بر همان چیزی تمرکز می کنند که بیشتر از همه می خواهند از آن اجتناب کنند ارزیابی منفی و شکست. کمال گرایی افراد را کاملاً خود شیفته نگه می دارد و همیشه از خود ایراد می گیرند، طرز فکری که مانع از آن می شود که چالش های بالقوه پاداش دهنده را تحمل کنند. حتی زمانی که کمال گرایان وظیفه ای را به پایان می رسانند، نمی توانند از احساس موفقیت لذت ببرند.
نگرانی بی وقفه نسبت به اشتباهات باعث می شود که آنها با عدم اطمینان در مورد عملکرد خود غرق شوند. تمرکز منفی دائمی منجر به یک دیدگاه تحریف شده منفی نسبت به خود، شک به خود و احساس بی کفایتی و بی ارزشی می شود. افراد کمال گرا در برابر افسردگی آسیب پذیر هستند، زیرا ارزش شخصی آنها منوط به دستیابی کامل به اهداف است – شرطی که طبق تعریف، هرگز نمی توانند به آن دست یابند.
درماندگی آموخته شده چگونه به افسردگی کمک می کند؟
درماندگی آموخته شده حالتی از ذهن است که در آن افراد اغلب از طریق تجارب سوء استفاده یا غفلت در دوران کودکی به این باور می رسند که راهی برای فرار از شرایط سخت یا دردناک ندارند و بنابراین هیچ تلاشی برای تغییر موقعیت های ناراحت کننده انجام نمی دهند. بنابراین انفعال ناشی از آن میتواند افراد را از هرگونه اقدامی برای اجتناب از مشکل یا کمک به خود در هنگام بروز مشکل یا کمک گرفتن از دیگران باز دارد، رنجش خود را تشدید میکنند و احساساتی مانند ناامیدی را که از نشانههای افسردگی است، را پرورش میدهند.
از آنجا که درماندگی آموخته می شود، این باور که هیچ عملی مهم نیست را نمی توان آموخت. بخشی از درمان نیز به دست آوردن درک واقع بینانه از آنچه می توان و نمی توان در زندگی کنترل کرد، میباشد.
نقش التهاب در افسردگی چیست؟
شواهد فزاینده ای وجود دارد که افسردگی باعث التهاب می شود و پاسخ التهابی افسردگی را ایجاد یا تشدید می کند. دانشمندان علوم اعصاب می دانند که تداخل زیادی در مغز بین مدارهای عصبی و مسیرهای التهابی وجود دارد. افکار منفی منبع درد روانی هستند. مانند همه نشانههای آسیب، درد، سلولهای ایمنی مختلف را بسیج میکند تا به مهار منشا آن کمک کنند و این حرکت باعث ایجاد التهاب میشود.
استرس به عنوان فعال کننده یک پاسخ التهابی شناخته شده است. وجود سلول های التهابی در مغز ممکن است یکی از دلایل شکست بسیاری از درمان های دارویی برای افسردگی باشد. این داروها، التهاب را هدف قرار نمی دهند.
چگونه تنهایی منجر به افسردگی می شود؟
تنهایی به طرق مختلف به بدن و ذهن حمله می کند. به خودی خود، به عنوان یک عامل استرسزای عمده احساس می شود و با ترشح هورمون های استرس مرتبط است، و عملکردهای مغزی مانند یادگیری و بازیابی حافظه را مختل می کند. علاوه بر این، تنهایی درک همه استرسهای دیگر را تشدید میکند. عملکرد سیستم ایمنی را کاهش می دهد و به راحتی منجر به التهاب می شود، و یک مسیر شناخته شده برای افسردگی است. ناراحتی عاطفی ناشی از تنهایی ما را غمگین می کند و غم، انرژی ما را کاهش می دهد و عملکرد همه سیستم های بدن را کند می کند. رفاقت به قدری حائل قدرتمندی برای همه مشکلات بشری است که گفته می شود تنهایی حتی بیشتر از سیگار بر سلامتی تأثیر می گذارد.
در مغز افراد افسرده چه میگذرد؟
بسیاری از مردم بر این باورند که افسردگی ناشی از “عدم تعادل شیمیایی” در مغز است. کارشناسان توضیح میدهند که افسردگی بسیار پیچیدهتر است و تصور اینکه افسردگی بهعنوان یک بیماری مغزی که عمدتاً بیولوژیکی است، درست نیست.
در عوض، افسردگی را می توان به عنوان یک خاموشی رفتاری در پاسخ به موقعیت های بسیار منفی در نظر گرفت که در آن کنترل شخصی کمی دارید، منابع لازم برای رویارویی با آنها را ندارید و در راه حمایت اجتماعی راحتی کمی دارید. این پاسخ در بسیاری از عملیات مغز مانند مشکل در حافظه، کندی تفکر، ناتوانی در احساس لذت، از دست دادن اشتها و علاقه به رابطه جنسی و افزایش درک درد منعکس می شود.
مطالعات تصویربرداری عصبی در واقع تغییراتی را در عملکرد مغز در میان افراد افسرده نشان میدهد و این تغییرات عموماً با اختلالات ارتباطی بین نواحی مغزی که معمولاً با هم کار میکنند مرتبط است. مطالعات همچنین نشان میدهند که چنین تغییراتی به عنوان درمان افسردگی قابل برگشت هستند.
آیا عوامل خطر افسردگی وجود دارند؟
در حالی که اعتقاد بر این است که ژنتیک برخی از حساسیت ها را ایجاد می کند، هیچ ژن یا مجموعه ای از ژن ها در آن دخیل نیستند. تا کنون، به نظر میرسد که تعداد بسیار زیادی از ژنها – احتمالاً با رژیم غذایی یا رفتار قابل تغییر هستند هر کدام درجه بسیار کمی از آسیبپذیری را ایجاد میکنند که میتواند افسردگی را در شرایط استرسزا افزایش دهند. افراد همچنین به دلیل ویژگی های شخصیتی خود می توانند در معرض خطر افسردگی قرار گیرند. به خصوص اگر تمایل به نگرانی زیاد داشته باشند، اعتماد به نفسشان پایین باشد، کمال گرا باشند، به انتقاد شخصی، حساس باشند، یا از خود انتقاد کنند و منفینگر باشند.
از بین پنج بُعد بزرگ شخصیت، یکی از مواردی که بیشتر با مستعد افسردگی بودن مرتبط است، ویژگی روان رنجوری است. این بُعد، نشان دهنده درجه ای است که سیستم تأثیر منفی به راحتی فعال می شود. افراد دارای ویژگی روان رنجورخویی بالا تمایل دارند تجربیات ناراحت کننده، نگران کننده و نامتناسب با شرایطی که در آن قرار دارند بیابند. علاوه بر این، مطالعات نشان می دهد که زنان پس از طلاق در معرض خطر بالایی برای افسردگی هستند اما مردان به دنبال مشکلات مالی، شغلی یا حقوقی در معرض خطر بالایی قرار دارند.
آیا افسرده بودن والدین در افسرده شدن فرد نقش دارد؟
افسردگی از راه های مختلفی در خانواده ها منتقل می شود. والدین و کودکان ممکن است مجموعهای از ژنها را به اشتراک بگذارند که مستعد ابتلا به افسردگی هستند. حتی والدین ممکن است در تفکر افسردگی و سبکهای توضیحی که کودکان به طور ناخواسته در هوای هر روز خانه به هنگام رشد، استشمام میکنند، نقش داشته باشند. شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان می دهد وقتی مادرانِ کودکان خردسال افسرده می شوند، در تعامل با فرزندان خود شکست می خورند.
در نتیجه، نوزادان پیوند عاطفی قوی را به دست نمی آورند که آنها را قادر سازد رشد کنند، در برابر استرس مقاومت کنند، نظم عاطفی ایجاد کنند و به دیگران واکنش مناسب نشان دهند. درمان مادران افسرده اغلب بهترین راه برای درمان مشکلات کودکان است.
افسردگی چگونه با اضطراب مرتبط است؟
افسردگی و اضطراب دو روی یک سکه در نظر گرفته می شوند. هر دو شامل فکر کردن در مورد تجربه هستند در افسردگی، چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده است، مدنظر است اما در اضطراب، چیزهایی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد. همچنین تصور می شود که افسردگی ناشی از اضطراب پایدار است. بیش از نیمی از افراد مبتلا به افسردگی شدید نیز از اضطراب مداوم رنج می برند. این دو بیماری دارای علائم مشترک هستند، از جمله بی خوابی، مشکل در تمرکز، تفکر منفی و از دست دادن اشتها. بسیاری از درمان هایی که افسردگی را تسکین می دهند، اضطراب را نیز تسکین می دهند.
چرا میزان افسردگی در حال افزایش است؟
میزان افسردگی به ویژه در میان جوانان در حال افزایش است. در حالی که خطر ابتلا به افسردگی در طول زندگی تقریباً 20 درصد است، اما بالاترین میزان در حال حاضر در میان بزرگسالان جوان رخ می دهد. افراد بین 18 تا 29 سال، در حالی که افراد بالای 65 سال کمترین میزان افسردگی را دارند. کارشناسان دلایل مختلفی را ذکر می کنند که چرا جوانان مستعد ابتلا به افسردگی هستند. آن دلایل از عوامل اجتماعی، مانند کاهش در دسترس بودن کار با منزلت متوسط به بالا، تا عوامل فردی، مانند فقدان مهارت های مقابله ای به دلیل حمایت بیش از حد والدین، متغیر هستند.
عوامل فرهنگی نیز در این امر نقش دارند. افزایش نگرانی در مورد ایمنی و کاهش تحمل خطر، فرصتهای کودکان را برای بازی آزاد کاهش داده است، که در آن کودکان شادی را تجربه میکنند، دوست پیدا میکنند و مهارتهای اجتماعی را میآموزند و پی میبرند که چگونه بر زندگی خود کنترل داشته باشند.
حتما بخوانید: روش های پیشگیری از افسردگی با چند راهکار ساده
آیا زنان بیشتر از مردان در معرض افسردگی هستند؟
در سراسر جهان، زنان 1.7 برابر بیشتر از مردان در معرض ابتلا به افسردگی هستند و تفاوت در حساسیت در نوجوانی ظاهر می شود. در میان زنان جوانتر، شکاف جنسیتی در افسردگی حتی بیشتر است، اگرچه قبل از بلوغ، میزان افسردگی مردان و زنان برابر است. مطالعات به دلایل اجتماعی و فرهنگی و همچنین دلایل بیولوژیکی اشاره می کنند.
زنان اغلب علائم درونیسازی را تجربه میکنند که در درد جسمانی و سایر شکایات جسمی، کنارهگیری اجتماعی و سرزنش خود منعکس میشود. در حالی که در مردان با رفتارهای بیرونیسازی که در تحریکپذیری، عصبانیت، پرخاشگری و مصرف مواد منعکس میشود، بروز میکنند. علاوه بر این، زایمان با شکل خاصی از افسردگی همراه است که موجب تشدید افسردگی در زنان می شود. تصور میشود که حساسیت تا حدودی به تغییرات هورمونی سریعی که پس از زایمان در ترکیب با افزایش شدید درخواست مادر شدن جدید رخ میدهد، مربوط میشود.